اولین ابراز وجود میوه ی دلم
فرشته کوچولوی من 19 دی بود که تازه 18 هفتمون تموم شده بود و وارد هفته 19 شده بودیم. من دراز کشیده بودم و داشتیم با بابایی فیلم سینمایی میدیدیم (البته فیلم کارتونی) آخه من عاشق کارتونم... . ساعت 16:35 دقیقه بود که یدفعه احساس کردم یه چیزی مثل ماهی از پهلوی چپ افتاد تو پهلوی راستم. فهمیدم تویی و امده بودی بگی 3تایی با هم کارتون ببینیم. از خوشحالی یهو نشستم و به بابایی گفتم وای نی نیمون تکون خورد؛ اونم خوشحال شد و گفت مبارک باشه و شروع کرد باهات حرف زدن. ...
نویسنده :
ترنم
11:21