آخرین شب حضور تو، تو وجود مامانی
عزیز دلم، قبل هرچیز به خاطر این همه تأخیر معذرت میخوام. تو این دو ماهی که اومدی پیشمون خیلی سرم شلوغ بود و فرصت نداشتم وبلاگت رو آپ کنم. از 6 خرداد یعنی یک شب قبل از زمینی شدنت شروع میکنم.
6خرداد
انگار همین دیروز بود اولین عنوانای این وبلاگ رو نوشتم و نوشته بودم خبر حضور تو، تو وجود مامانی. الان باید بنویسم آخرین شب حضور تو، تو وجود مامانی.
گل نازم، قراره فردا بیای تو بغلم و زندگیمون رو شیرین تر از قبل بکنی. چند روزه تمام لوازمی که واسه بیمارستان نیاز داریم رو تو ساکمون و چیدمو روزی چند بار چکشون میکنم که چیزی کم نباشه. خدارو شکر اصلا استرس ندارم و همش دارم به این فکر میکنم که فردا این موقع من و تو، تو چه وضعیتی هستیم. بابایی هم کارای لازم برای برگشتمون به خونه و قربونی کردن گوسفند و... رو انجام داده و همه تو خونه مادربزرگت واسه فردا داریم لحظه شماری میکنیم و شما هم مشغول سکسکه کردنی.